ولی سم روح چی ؟ سم روان چی ؟ یه راهی هست که باعث جلای روح می شه. ولی اگر از این نعمت تقریبا بی بهره باشی چی ؟ اون وقت می ریزی تو خودت و می بینی ...
یه زمانی به چشم یه رکورد مسخره بهش نگاه می کردم ولی حالا احساس می کنم که بیماریه. یه بیماری مهلک. البته مهلک روح. چه طور ممکنه که یه نفر این قدر غیر قابل درک باشه. سم کم کم داره جمع می شه و از درون می خوره. ولی هنوز راه فرج باز نشده. هنوز چشمه جلادهنده خشک خشکه. چه چیزی این رکورد نحس را خواهد شکوند. این رکورد خجالت آور که نمی تونی حتی بگی. تقصیر خودم بود که نخواستم این چشمه الکی بجوشه. این قدر جلوش را گرفتم که خشکید.
این روزها حال و روزم سینوسیه. یه روز خوب و یه روز بد. به هم ریخته ام. ناراحت کردنم در این روزها آسان ترین کار ممکنه. حتی با یک نگاه چپ. درست مثل خوشحال کردنم.
برای خوانندگان این وبلاگ متاسفم . خیلی وقته که دارن نوشته های یک دیوونه نامتعادل به هم ریخته را می خونن .
باید یه فکر اساسی بکنم. شاید خیلی زودتر از اونی که می خواستم جمع کنم و برم.