****
کتاب دادند و امتحان می گیرند. اگر نمره امان بد بشه تجدید دوره می شیم. یعنی مرگ. اگر از یه حدی بد تر بشه امریه آدم می پره. هر کس نمره اش کم بشه جای پرت می افته. ای خدا همه عمر ما شد درس درس درس !!!
****
رتبه کنکور شد مُسکن. انتخاب های زیادی بین روزانه ها و شبانه ها دارم. باید فکر کنم. به هر حال اگر خدا بخواهد قبول شدنی هستم.
****
چقدر خیابون های تهران ذوق آوره وقتی بعد از یک هفته از پادگان خلاص می شی ! رفتم طرف های میدون نبوت. عجب میدون با صفاییه ! اون هم تو شب . یه تابلو دیدم که اشاره کرده بود دانشگاه علم و صنعت. دلم پر زد. هر چی فکر می کنم فقط علم و صنعت. هرچند خواجه نصیر هم ممکنه بروم.
****
یه مانور را باید یکشنبه اجرا کنیم. من شدم راننده آبولانس گروه امدادی ۱ . احتمالاً سنبلیه ولی بامزه است.
****
تو سربازی آدم سالم مریض می شه و آدم مریض می میره. من آنچنان صدام گرفته که در نمی آد. اما خوب یادم نمی آد آخرین بار کی صدام گرفته بود ! شاید قبل از دبستان !
****
هر کاری کردند رژه یاد نمی گرفتیم. جای من صف آخر نفر سمت راسته. یعنی تو دید ترین جا. دیروز اسلحه ژ۳ دادند و گفتند مثل ناموسته. نمی دونم چند کیلو ه که کمر درد گرفتیم. قرار شد با اسلحه و ضرب طبل جلو سرهنگ رژه بریم. اگر خوب می رفتیم سرهنگ می گفت خیلی خوب. کلی تمرکز کردیم. رژه اون قدر خوب دراومد که فرمانده گفت آفرین گل کاشتین. بعدش ولمون کردند.
****
امروز رفتم نمایشگاه کتب. یه کتب از جمال زاده خریدم و چند تا کتاب دیگه. ولی بهترینش سررسید دکتر شریعتی بود که شامل اطلاعات کاملی از دکتره از جمله وصیت نامه و اسناد و ... .
****
از کار کلید دار خیلی راضی ام.
پ.ن : برای انتخاب رشته در یک تقابل بین عقل و احساس افتادم و عقل برگزیده شد.