blogerfree بیوتن
بیا دنیا بسازیم ... نه با دنیا بسازیم

این هم امروز تموم شد.
راست هم می‌گه. وتن ما دسته نداره (وطن) که بشه گرفتش. مجبوری بغلش کنی.
راست‌ هم می‌گه. ما خیلی وقته وتن نداریم و همه جا مسافر و مهمونیم.
راست هم می‌گه. از یه زمانی به بعد نیمه مدرن و سنتی هر دو یک حرف را به دو زبان می‌زنن و از جنس ساز مخالف.
با "من‌او" و "قِیدار" باید زندگی می‌کردی و با شخصیت‌هاش قدم می‌زدی و هر کدوم رو خوب یا بد، سیاه و سفید و خاکستری فقط تماشا می‌کردی بی‌قضاوت.
ولی "بی‌وتن" را نشد این مدلی ببینم. می‌تونستی هر کدوم از اخلاق‌ها و فکرمشغولی‌ها و دغدغه‌هات را از نوع غلو شده‌‌اش تو یکی از شخصیت‌ها پیدا کنی‌.
ارمیا واقعیت داره البته با چاشنی غلو. خَشی و میاندار و بیل و آرمیتا هم کم ندیدیم اطرافمون. سایه‌هایی مثل جِیسون و جانی و رَمزی. تنها‌هایی مثل رضا لبنانی و حاج مهدی. اطراف ما تو هر محله یدونه شیخ‌عبدُالغَنی داریم. سوزی‌هایی که تا آخرین لحظه نمی‌دونی جذابند یا تنفر آور. مزاحمای علافی مثل تاشیکا و ماشیکا با یاشیکاشون. آقای گاوِرنمِنت که نقل و نباته. رِدنِک‌ها. مزرعه‌دار و مشتری‌های حلال‌میت مثل دو تا خواهرها. همه و همه ...
و دنیا پره از سیلورمَن‌ها که حالا بخواد خوشت بیاد یا نه گاهی فقط اونا هستند که می‌شنوند و از هر تنهایی تنهاترند و جامد شدند در حالشون. مسخ مسخ. تا تهش مثل مجسمه.
خوش به حال کسی که هر وقت دلش بگیره یه آقا سهرابی بیاد شده دری‌وری بگه ولی بگه که همزبون داشته باشی.
...
بیوتن در مجموع داستان تلخی بود. نذاشت چیزی به دهن خواننده مزه کنه. تلخ و مبهم و تار.
اما تلخی این رمان حکم واکسن را داشت‌. خوندنش حکم پادزهر را داشت برای دل خواننده. انگار سم تزریق کنی به بدنت تا واکسینه بشی. و من توصیه می‌کنم واکسن زدن را.
تلخ بود ولی با خوندنش حالت بهتر می‌شد.
...
#بیوتن
#رضا_امیرخانی

نوشته شده توسط علیرضا کریمی در ساعت 2:6 | لینک  |