blogerfree آئین زندگی
بیا دنیا بسازیم ... نه با دنیا بسازیم

سال ۸۱ بود. برنامه ای تو ساعات بیکاری ام در دانشکده نداشتم. می رفتم دفتر فرهنگی و پشت میز می نشستم. نوارخونه ی خوبی داشت. یه آهنگی چیزی می ذاشتم و خودم را با کتاب دفتر هام سرگرم می کردم. اصلا حال و حوصله نداشتم. چشمم روی کتاب های کتابخونه دفتر حرکت کرد به کتاب آئین زندگی نوشته دیل کارنگی افتاد. یه ورقی زدم. یه قسمت کوچیک ازش را خوندم و با این که کتاب عالی ای بود ادامه اش ندادم.

 یادمه ۳ سال بعد، اواخر سال ۸۳ یا اوایل سال ۸۴ بود که یاد یکی از نوشته های اون کتاب افتادم. یک سری افکار اذیتم می کرد. این بود که سعی کردم یکی از روش های اون کتاب را با کمی تغییر به کار بگیرم. روشی که سال بعد در یک پست وبلاگم نوشتم (اون موقع وبلاگ نداشتم) . روش موثری بود.

سال ۸۴ بود که سرباز بودم و در پادگان بهترین سرگرمی کتاب خوندن بود. تو خیابون های اصفهان راه افتادم دنبال کتاب. بعد از ۳ سال هنوز کتابی که فقط یک صفحه اش را خونده بودم را فراموش نکرده بودم. کتاب را خریدم. در روزهای سربازی خیلی مفید بود. خیلی کمک کرد. بعد از بازگشت به تهران مجددا کتاب مهجور افتاد در کتابخانه شخصی. در روزهای سربازی یکی از راه حل های کتاب خیلی مفید بود. چیزی که بعد ها در داستانی از خودم تحت عنوان تکنیک کریر بهش اشاره کردم.

اوایل سال ۸۷ وقتی خیلی بی حوصله شده بودم چشمم به کتاب افتاد. یکی از صفحه ها به نشانه ی این که تا اینجا مطالعه شده تا خورده بود. کتاب را برداشتم یه مروری کردم. دقیقا مثل آب روی آتیش بود. انگار به یک تشنه ی در حال مرگ آب برسونی. چند صفحه ای خوندم و مجددا مهجور ماند. همون سال داستان ۱۴ قسمتی روان شناس روانی را برای دل خودم نوشتم. داستانی که کمی از ایده اش را از یک فیلم (+) گرفته بودم. در این داستان وقایع واقعی اطراف خودم را نوشتم و جاهایی هم از تعلیمات کتاب آقای کارنگی کمک گرفتم. مهم تر از همه همون تکنیک قدیمی سال ۸۴ بود که به صورت واقعی با دوستی صورت گرفت. جریانی که در قسمت 4 روان شناس روانی نوشتم واقعیتی بود بین من و یک دوست. کاری را باهاش کردم که دکتر با فرد مورد نظر کرد. البته با کمی تغییر در فضای صحنه.

امسال که سال ۸۸ باشه قصد کردم که با خواندن کتاب وقتم را در مترو پر کنم. بهترین کار تو مترو اینه که حواس خودت را از مسائل عصبی کننده مترو نظیر توقف های بی معنی و تهویه خرابش پرت کنی. تصمیم گرفتم کتاب آئین زندگی را تموم کنم و امروز تمام شد. جالبه که این کتاب در طول ۶ سال نوشته شده. این کتاب فوق العاده است. تجربه خوبی بود.

من فکر کنم اگر کسی این کتاب را خط به خط بخونه و به کار ببنده، بعید می دونم دیگه هیچ مشکلی در زندگی پیدا کنه. جمله ام را اصلاح می کنم. مطمئنم هیچ مشکلی در زندگی پیدا نمی کنه. کتابی که در بیش از ۶۰ سال پیش نوشته شده.

از فردا پس فردا نوبت کتاب جدید می شه. مسیر مبدا تا مقصد من دیگه خسته کننده نیست. باید کم کم به فکر خرید کتاب های متنوع باشم. بیشتر دوست دارم بزنم تو خط ماوراء. شاید از نظر یک عده با مغز ریاضی من جور در نیاد، ولی من اتفاقا با روابط ریاضی همه ی این مسائل ماوراء طبیعی را تحیلیل می کنم.

پ.ن : روح آقای کارنگی شاد.

 

نوشته شده توسط علیرضا کریمی در ساعت 23:38 | لینک  |